شرب هفده ساله را با حال ما مقیاس نیست

لذت ما را ز عالم هیچ کس آگاه نیست 

گر به ما بخشند دنیا با همه زور و زرش

این همه در پیش ما هرگز چنین باقدر نیست

ما برفتیم و نماندیم در جهان چون دیگران

وصف حال ما دگر بر مردمان امکان نیست

یار غایب را نجوییم در خیال، چون یار ما

گرچه دارد ناز، لیکن بهر ما غدار نیست

حال ما را هرچه گوییم نشنود بیچاره کس

آنکه هرگز ریشه اش اهل دل و دلدار نیست