آهنگر هنرپیشه

ابعاد چهارپایه آهنی را به آهنگر دادم تا برایم بسازد. همینطور که داشتیم سر قیمت چک و چونه می‌زدیم صحبت رفت به سمت زندگی و جامعه و مردم!

آهنگر میانسال روزگاری تئاتر کار کرده بود ولی به توصیه اساتیدی چون عبدی و مشایخی و امیری، کار تئاتر را رها کرده بود و به پیشه‌ی آهنگری روی آورده بود. به او گفته بودند که در کار بازیگری و در دام شهرت، هوس زیاد است و برای داشتن زندگی سالم بهتر است این حرفه و پیشه را ترک کند.

می‌گفت به توصیه پدرش کاری را انتخاب کرده که میزان داشته باشد. یعنی قابل اندازه گیری باشد و نه مثل تعمیرکار مکانیک و کامپیوتر که اجرت و دستمزد آن قابل اندازه گیری نباشد. همچنین پدرش توصیه کرده بود که یک کلاه آهنی برای خودش بسارد مبادا که سرش کلاه رود! و نیز زیرشلواری آهنی که مبادا اتفاقی برایش بیافتد! و در آخر توصیه کرده بود که همیشه از حکومت‌ها و کار دولتی کناره بگیرد.

آهنگر به نان حلال خیلی باور داشت و بر این اعتقاد بود که ممکن است نتیجه اشتباهاتش به حساب بچه‌هایش نوشته شود. گویی میراث دار باورهای ساده و گاها سخت گیرانه‌ی کاسب‌های قدیمی بود. کاسب‌هایی که حتی اگر پایشان به سنگ گیر می‌کرد، چنین اتفاق ساده‌ای را تفسیر می کردند.

دومین نخ سیگار آهنگر که تمام شد، از او خداحافظی کردم.