تولهسگ پر حاشیه
دم دمای غروب به سمت چشمه راه افتادم تا هم از آب گوارای بدون کلر بنوشم و هم کمی ورزش کرده باشم. منظرهی شبهای تهران از بالای کوه بسیار دیدنیست. تو مسیر به اتفاقهای سالیان گذشته فکر میکردم٬ اینکه خیلیها در این مسیر پیاده روی شبانه همراه و همپایم شدند ولی اکنون تنها کوله باری از خاطرههایشان به جا مانده است. غرق افکار بودم که توله سگ بسیار کوچکی جلوی پایم ظاهر شد. در تاریکی شب چشمانش میدرخشید و با زوزهای متلمسانه خودش را به پایم میچسباند. حدس زدم حیوان ترسیده باشد برای همین کمی نوازشش کردم. بدنش پر از تیغ بود و زیر نور موبایل چندتایی کنهی خون آشام هم دیده میشد. تیغها را در حد توان جدا کردم ولی هرچه تلاش کردم کنهها جدا نمیشدند. به ناچار آوردمش پایین کوه و به کمک یکی از دوستان به دامپزشکی بردیم. پس از مداوای اولیه قرار شد شب پیشم بماند تا فردا صبح به کارگاه یکی از دوستان برود. از آنجایی که تا صبح نگذاشت بخوابم٬ دم دمای سحر با ماشین به پارک جنگلی بردمش تا هم چرخی بزند و هم از شر وغ زدنهایش دمی بیاسایم. گوشهای نشسته بودم که متوجه سر و صدای چند قلاده سگ شدم. در دامنهی تپهی روبرویی چندتا سگ دور حیوانی شبیه بز جمع شده و مترصد فرصت برای حمله بودند. شیب تند تپه را دویدم و در کمال حیرت متوجه شدم آن حیوان بز وحشی یا همان کَل است! قبلا حیواناتی چون خرگوش و روباه و گرگ و عقاب و حتی یکبار کفتار هم در منطقه دیده بودم ولی تا به حال کل ندیده بودم. متاسفانه بی مبالاتی مردم در غذا دادن مداوم و بی رویه به سگها باعث شده تا جمعیت سگها به شدت زیاد شود و کوههای اطراف تهران که روزگاری جولانگاه حیوانات وحشی متنوعی بود امروزه با گسترش حریم شهر از یکسو و ازدیاد جمعیت سگها از سوی دیگر٬ تهی از حیات وحش شده است. در حال پایین آمدن از تپه به باغبانی برخورد کردم که در حال آبیاری درختان بود. پس از کمی گپ و گفتگو به سراغ تولهسگ پر حاشیه رفتم تا رهسپار منزل جدیدش بشویم....
وبلاگ شخصی محمدرضا نیکوکلام دانش آموخته رشته کامپیوتر